امروز داشتم ماست و ترشی و دوغ و نوشابه با برنجو سوپ میخوردم بابام یه نگاه عاقل اندر
صفیحانه بهم کرد یهوو سرشو کوبوند تو دیوار و زد زیر گریه ^_^
فکر کنم از خلاقیتم خیلی خوشش اومد که نتونست احساساتشو کنترل کنه ^_^
سارا آشپز باشی ^_~
نظرات شما عزیزان:
تگ: